درخت گفت: زنده ام

زنده بودن رسم می خواهد گاهی هم رسوم. اما رسمِ زندگیِ ما چیست؟

درخت گفت: زنده ام

زنده بودن رسم می خواهد گاهی هم رسوم. اما رسمِ زندگیِ ما چیست؟

۱۲ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۲۰:۲۷

 کسی که رابطه‌اش را با خدا، که اصلی‌ترین رابطۀ روح او و شریان حیاتی اوست، پیدا نکرد، بقیه رابطه‌هایش را هم پیدا نمی‌کند.

این‌قدر «انسان، انسان» نکنید، کمی انسان را در تعریف حقیقی خودش نگاه کنید. انسان در تعریف حقیقی‌اش یعنی «عبد». عبد هم اول مولا می‌خواهد، مولایش کو؟ اگر مولا ندارد، پس چیست؟ کسی که مولا ندارد، هویت ندارد.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۳ ، ۲۱:۵۷


مادر:چه شده ای ماهر
ماهر: نگاه کن ای مادر...آن نبیل
مادر:نبیل ؟...چه کسی است او نبیل
ماهر: نبیل دوستم است...او از
 کویت
مادر : دوست تو؟اما او بزرگه وتو کوچک
ماهر:نه... اوبزرگ نیست ...بلکه او بلند قد است
مادر :وچه کسی است آن خانم بااو؟
ماهر:نمیدانم ...چه بسا او خواهربزرگ شه یا شاید مادرش


با تشکر از شکوفه باقراسلامی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۳ ، ۲۳:۲۸

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط_نور الله قبره الشریف_:

همه آن حرف ها،سر آن بت بزرگ(نفس) است که در درون توست.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۳ ، ۰۰:۲۵

غدا" :فردا
بعد غدا" :پس فردا
امس :دیروز
امس الاول:دو روز پیش
البارحه:دیشب



نکته قواعدی:

اشاره به نزدیک اگر مونث باشد با هذه واگر مذکر باشد با هذا مانند
هذه نافذه: این پنجره
هذه امراه: این زن
هذا کرسی:این صندلی
هذا رجل: این مرد


برای پرسش از انسانها با من سوالی می شود

مانند من هذا؟ هذا استاد   این چه کسی است؟این استاد است
برای پرسش از اشیاء با ما سوالی می شود

مانند: ما هذه ؟ هذه الکره
این چه است؟ این توپ است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۳ ، ۲۲:۴۸

فی الاسبوع سبعه ایام وهی:(هر هفته هفت روز دارد)
السبت:شنبه
الاحد:یکشنبه
الاثنین:دوشنبه
الثلاثاء:سه شنبه
الاربعاء:چهارشنبه
الخمیس:پنجشنبه
الجمعه:جمعه
الشهر:ماه
عام: سال


با تشکر از شکوفه باقراسلامی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۳ ، ۲۱:۴۶

یه علمی که نتونم مال خود کنم بیشترین قدرت پاکسازی رو داشته باشه...

بجای همه خوبی هایی که میخوای انجام بدی ،بجای همه بدی هایی که میخوای ترک کنی ،بجای خدایی که میخوای به او ارادت بورزی و تعظیم کنی!

نه بجای اونها بلکه قابل قبول تر از اونها، عملی که خود خدای خوبی ها گفته باهاش به تو رحمش میاد!!!

بیا به جای خوبی ها و خدای خوبی ها بپرداز به امر دیگری...تضمینش بیشتره...

بیا به خوبان عالم تواضع کن...در خونه ائمه اطهار زیاد برو...زیاد،نه گاهی...نفست رو در خونه شون نگه دار...ببین غر میزنه..خسته میشه...

اما اگر هرچه گفت حسین خسته نشد،برو سجده و بگو الحمدوالله علی عظیم رزیتی.

ارادت به امام حسین تضمین شده است،مصیبت معشوقت به تو اجازه غرور نمیده.

اگر محبت حسین داغونت نکرده، ادعای محبت دیگر ائمه رو نداشته باش...

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۳ ، ۲۱:۴۳

راستش نمیخوام بپرم وسط......

خیالت راحت سری قبل رو ازتون بگیرم ولی راستش یه سوالی برام پیش اومده بود گفتم از شما بپرسم

میخواستم بپرسم اون راه حل های خیلی خوبی که برای عاقبت به خیر شدن دادید،حالا تو این روزا ، یعنی در اوج جوونی تا کجاش اومدی جلو؟

به کجای راه رسیدی؟

یه جورایی می خوام بدونم کلا این راه ها رفتنیه یا فقط شنیدنی؟

البته قصد جسارت نداشتما!

ولی میگن روح انسان خیلی پیچیدگی داره و به دلیل همین پیچیدگی ها انسان ها قضاوت های درستی از خودشون ندارند!

نکته اش اینجاست که اگر ایمان این پیچیدگی های روح انسان رو هدایت نکنه ابلیس میشه هدایت گرش!

حتما در جریان هستین که ابلیس از کجای این روح پیچ در پیچ آدما رد میشه؟

آره از همون عیبی که بهش توجه نکردی،

پنهان مونده

و تو از تو در توی وجودت نکشیدی بیرون حلش کنی!!!!!!!!!!

حالا بهتره از ابلیس به خدا پناه برد یا از این نفس پیچیده یا هر دو؟؟!!!



قسمت اخر در پست بعدی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۲:۴۶

خدایا تو چی جوری به من رحمت میاد؟

          با عبادتت

                       با شناختن وظایفی که بهم دادی..........

                                   با خالصانه برای تو عمل کردن و.........

همه اینهاست که قد من رو جلوی تو بلند میکنه

چون احساس میکنم یه توشه هرچند ناچیزی ،یه چیزکمی هم شده جمع کردم توی کیسم که بتونم سرش با تو حرفی بزنم

بعد میشم انبان عجب و تکبری که در تو در توی پیچیده ی روح من پنهان میشه و یه روز بی خبر از من ،گوشه ی پای من رو میگیره و سر عاقبت بخیریم با خاک عاقبت به شری آلوده میشه......

        حالا کجا پیدا کنم

                             یه عملی که نتونم مال خود کنمش

بیشترین بقارو داشته باشه، ازش خسته نشم و همیشه پاش بدهکار بمونم؟!

چه جوری تواضع کنم که از توی دلش تکبر ریشه نکنه، چه عملی پیدا کنم که عجب سر تا پاشو نگیره؟



ادامه دارد!!!!!دو قسمت دیگه مونده

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۲۲:۱۹

عجب دستاوردی؟

البته شما رو عرض نمیکنما روی خطابم به خودمه

عجب دستاوردی داشتمو تا حالا قابش نکردم بزنم گوشه دیوار سیاه وجودم.

چه دستاوردی؟!

همین عبادت ها و وظیفه شناسی ها و خوش خلقی ها و رعایت شرع شریف و....

داشتی لحن صدامو! همچین یه کلاسو یه جایگاهی نداشت برای خودش؟

منظورم هم از دستاورد همین لحن با کلاس و صدای کمی تا قسمتی کلفت شده ام بود.

تو بگو یه جورایی سر لحن و صدای من این جمله نخوابیده بود؛

ما اینیم دیگه!

نمیدونم از کی تا حالا یه نفری ما شدم!

راستش چرا میدونم از وقتی که پیچیدگی های روحم همه اعمال رو مال خود کرده و برای خودش کیسه ساخته.........

این روح انسانم زود میخواد یه حالی ببره و منت بزاره سر بقیه

یاد جمله ای افتادم که خبر میده چه جوری میتونم از دست این دستاورد نجات پیدا کنم "ان النفس الاماره بالسوء الا ما رحم ربی"

اگه تکبر و عجب لایه های تو در توی روحم همه چیز رو از آن خود نکنه فقط یه راه داره

باید خدا بهم رحم کنه.......

خدا........

 

همچنان ادامه دارد

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۲۳:۴۴