ادامه فرایند 2
عجب دستاوردی؟
البته شما رو عرض نمیکنما روی خطابم به خودمه
عجب دستاوردی داشتمو تا حالا قابش نکردم بزنم گوشه دیوار سیاه وجودم.
چه دستاوردی؟!
همین عبادت ها و وظیفه شناسی ها و خوش خلقی ها و رعایت شرع شریف و....
داشتی لحن صدامو! همچین یه کلاسو یه جایگاهی نداشت برای خودش؟
منظورم هم از دستاورد همین لحن با کلاس و صدای کمی تا قسمتی کلفت شده ام بود.
تو بگو یه جورایی سر لحن و صدای من این جمله نخوابیده بود؛
ما اینیم دیگه!
نمیدونم از کی تا حالا یه نفری ما شدم!
راستش چرا میدونم از وقتی که پیچیدگی های روحم همه اعمال رو مال خود کرده و برای خودش کیسه ساخته.........
این روح انسانم زود میخواد یه حالی ببره و منت بزاره سر بقیه
یاد جمله ای افتادم که خبر میده چه جوری میتونم از دست این دستاورد نجات پیدا کنم "ان النفس الاماره بالسوء الا ما رحم ربی"
اگه تکبر و عجب لایه های تو در توی روحم همه چیز رو از آن خود نکنه فقط یه راه داره
باید خدا بهم رحم کنه.......
خدا........
همچنان ادامه دارد